احساس نگار


کاش چیزی به اسم احساس نگار وجود داشت تا کیفیت حس آدم رو تو همون لحظه ثبت کنه. اونوقت مجبور نبودی حست رو بریزی تو قالب کلمات و تقریباً مطمئن باشی همون چیزی نیست که تو وجودت رخ داده.


بعضی غم ها و نوستالزی ها خیلی ظریفند. خیلی ظریف و بیان نشدنی. نمیتونی حست رو از به خاطر آوردن یه خاطره دور، یه تصویر از یک ملاقات، یا یک حسرت توصیف کنی. مثل من که نمیتونم جنس حزنم رو بعد از شنیدن ترانه"در شب" شمس لنگرودی توصیف کنم. 



تشکر نبشت


خانم میم که صبح روز 17 تیر 93 با تلفنتون از خواب بیدار شدم، بی نهایت ممنونم. روزم رو ساختید. خانم دوست داشتنی و عزیز، بسیار متاسف شدم که اون لحظه در شهر محل اقامت شما نبودم اما باور کنید طعم شیرین این تماس تلفنی رو خیلی دوست داشتم. شما به من یادآور شدید راهی که این سالها رفتم درست بوده. حیف که خدا به شما فرزندی نداده که مهربانی صداتون رو از ورای گوشی تلفن مزه مزه کنه.


نویسنده دوست داشتنی وبلاگ رنگ بازی بابت تمام عکس های زیبایی و الهاماتی که به من میدید از شما ممنونم. حیف که قسمت نظرات وبلاگ بسته است و من نمیتونم اونجا برای شما نظر بگذارم. صادقانه اعتراف میکنم عاشق کتابخونه و گلدان های شما شدم و آشنایی با وبلاگ شما مایه مباهاته.

زندگی بابت درس هایی که به من دادی ممنون. متاسفم که شاگرد خوبی نبودم.

د.ن. 1: دیشب تا صبح خواب دوست باردارم رو دیدم. خیلی تو خواب دوستش داشتم.
د.ن. 2: خدا کنه بتونم خوندن این فایل رو تموم کنم.

بنیامین


روزهام رو با بنیامین میگذرونم شاید چون کلی خاطره تو من زنده می کنه. خاطرره خوابگاه شهرک و خرید از بازارچه درب و داغونش. خاطره الف. دوستی شیرازی فوق العاده محجوب و دوست داشتنیم که ایشا... همیشه تنش سالم باشه.

من کلاً آدم خاطره بازی هستم. با خاطره هام زندگی میکنم و اغلب از به یاد آوری روزایی که گذشتن، آدمایی که بودن و دیگه نیستن غمگین می شم. حتی گاهی غمگین میشم که اونی که قبلاً بودم نیستم. ناراحتیم به خاطر اینه که در واکنش به بعضی رفتارها و اتفاقات کلی خودم رو تغییر دادم.

حجم بالای احساسات و تفسیرها و مو از ماست کشیدن من مایه دردسره. الآن آروم ترم، نا مهربونی های دیگران رو بهتر درک می کنم و کمتر بهم میریزم. میدونم اینطوری برای خودم بهتره. اما اون منی که نگران نگرانی های دیگران بود و به وجود آدمها بها میداد تو من گم شده. چشمام دارن برق شون رو از دست می دن و دنیام محدود میشه به چهار دیواری خونه خودم.

دوستی هام دارن سطحی میشن. شاید همه آدمها این دوران گذر رو میگذرونن اما به روی خودشون نمیارن. من اما نمیتونم فراموش کنم چی بودم و چرا اینطوری شدم.


جمع شده ها باز شدن. تو خونه صلح بر قراره، حتی با وجود یه کوه ظرف نشسته تو سینک.

آهای ...

آهای اونایی که الآن به ضرب کولر خونه تون رو خنک نگه داشتید! بدانید و آگاه باشید که تنها با باز گذاشتن درب بالکن خانه نقلی مان در حال یخ زدن می باشیم. پزشم به شما می دیم حالشم می بریم. والا ...


ترجمه کردن با روزه گرفتن منافات داره. خوب آدم همش خوابش میاد نمیتونه کار کنه. مسئولین رسیدگی کنن.


فعلا همین. کلی کار دارم. توی خونه هم بمب پوکیده. باید جمع شده ها رو باز کنم دوباره.

جهت ثبت در تاریخ

ایران از آرژانتین باخته و من هم زمان هم احساس غرور میکنم هم یک غم شدید. غرور از اینکه آرژانتین به زور و با یک گل ما رو برد و غم به خاطر اینکه اینهمه به در بسته زدیم. ایران اینروزا شده حکایت همین بازی. تلاش و تلاش و تلاش و خوردن به در بسته.