یه بویی نمیاد؟


یه کم بوی ماه مهر میاد. ماه خنک و دوست داشتنی اما دلگیر من.

من عاشق مدرسه بودم. بهتر روزای عمرم رو تو مدرسه گذروندم. هنوزم سرم رو میدم برم دانشگاه اما واقعاً تو ایران نه. دیگه دلم نمیخواد تو ایران برم دانشگاه.

سخته

آویزان. جایی بین امید و ناامیدی. بین هست و نیست. منتظر.

چالش ناک

گفت خسته ام.

گفتم خدا کنه که خستگی جسمی باشه تا با خوابیدن برطرف بشه. خستگی روحی با هیچی خوب نمیشه نه با دوش گرفتن،نه با چرت زدن و به خودم فکر کردم که هر روز صبح باید به خودم یادآوری کنم که بشاش باش، فراموش کن، اینم می گذره ...


نعمتیه که یه دوست خوب داشته باشی که به تموم غر غر هات گوش بکنی و تازه اخلاقش هم تا حدودی شبه خودت باشه. مرسی بسامه.

در راستای دعوت به چالش کتاب خوانی از طرف بسامه خط بالا شما رو به خوندن کتاب های میچ آلبوم (سه شنبه ها با موری، وقت نویس و ... ) توصیه می کنم.

امروز، تلخ، تلخ، تلخ ... جایزه نقش مکمل زن حق شبنم مقدمی نبود سهیلا گلستانی رو بیشتر باور کرده بودم.

خوبه اینجا هست ...


اگر برادر هستید هرگز پشت خواهرتون رو خالی نکنید. به خصوص خواهری که پدرش رو از دست داده. اگر به هر دلیلی ازش یاد نکردید بدونید که غم عظیمی رو تحمل می کنه و درد می کشه. اگر به تحریک زنتون باهاش قطع رابطه کردید بدونید که درد زیادی رو بهش تحمیل کردید. اگر همسرش مرتب با خواهراش بود و بهشون احترام گذاشت و برگشت و دید شما نیستید زجر عمیقی رو حس می کنه.

اگر برادر بزرگتر هستید و نائب وصیت پدرتون، مسئولیتتون سنگینه. راحت شونه خالی نکنید.

من الان به اندازه یک عمر غم دارم، گریه دارم، بغض دارم.