گر نگهدار من آنست که خود میدانم ...

قلب کوچیکش آروم و منظم میزد. صداش من رو احساساتی نکرد چون خیالم راحت بود، چون به خدا سپرده بودمش اما همسرکی که معمولاً احساساتی نمیشه گفت: دستم لرزید، واقعی شد.
خدایا برای همه خیر بخواه.

نظرات 4 + ارسال نظر
بسامه چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 14:45 http://tangooo.persianblog.ir/

راستشو بخوای من الان کلی احساساتی شدم باران..

عزیز دلم.

مهربانو دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 15:35 http://www.mehrbaanoot.blogsky.com

آخی نازززی.. قدمش مبارکه :)

مرسی عزیزم.

avaz یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 22:20

way baran
baran
elahiiii
mobarake
arezoo mikonam bardarit ro ba salamtiye kamele har dotoon o lezat begzarooni.
movazebe khodet bash kheyli ziad

سلام آواززززززززززززززززززززز. چطوری دختر؟ وای چند وقته ازت بیخبرم.
اونروز فکر میکردم چندتایی از ما که با فاصله تو یه سال عروسی کردیم باردار شدیم یا زایمان کردیم اما از تو خبری نیست.
ایشا... هر جا هستی خوش باشی.

کاتب سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1394 ساعت 12:58

سلام خاله باران
خوبین؟؟؟؟؟؟؟
خیلی خوشحال شدم خیلی زیاادددددددد
حدا رو شکر
دوستت دارم
بهترین ها رو براتون آرزو میکنممممم

مرسی بهار عزیزم. چه خوبه که هنوز گاهی به اینجا سر میزنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد