نیستم

اصلاً اومدم بنویسم که من یه افسرده داغونم. که تنهایی رو با تمام وجودم حس می کنم و به شدت غمگینم. که از اینهمه افسردگی رنج میکشم اما توان مقابله باهاش رو ندارم.


به شدت و دیوانه وار کار می کنم و ترجمه میکنم. شبا غش می کنم از خستگی و روزی رو می بینم که تموم شده باشم.