کاش کسی پارادوکس های مرا حل می کرد

احساس های متناقضی دارم از خوشحالی و هیجان و امید تا غم سنگین و خفه کننده.

خوشالم چون اگر خدا بخواد دارم بر میگردم به امنیت شهر زادگاهم. هیجان دارم چون اگر خدا بخواد و همه چیز خوب پیش بره قرار مرحله جدیدی از زندگیم رو شروع کنم.

غمگینم چون مجبورم مدتی همسرک رو تنها بذارم تا شرایط مناسب بشه و اون هم کار مناسب خودش رو پیدا کنه. دیشب که گریه کرد از فکر تنها موندنش بی من، قلبم فشرده شد اما تحمل می کنم تا این بار تصمیمات مناسب تری بگیریم. شاید این دور مونون باعث بشه حداقل من قدر زندگیم رو بیشتر بدونم و شاکر تر باشم.

اما کاش این تناقضات یه جایی تموم میشد و زن کمانگیر به تعادل و با خودش به تفاهم می رسید.

من زنم ... و بر می گردم به تو ...


درد به سرم نیشتر می زند و من بدون عینک سبز انگوریم در نگاه کردن به صفحه مونیتور خیره سری می کنم. همین لحظه دلم می خواست صد خواننده داشتم که با من حرف می زدند و البته ته دلم خوب می دانم که به قدر کفایت مردم دار نیستم.


دلم می خواهد زنی باشم که هرگز کودک خودش را به آغوش نکشیده و ابداً احساس پشیمانی نمی کند. در عوض زنی هستم که زیر بار فشار خم می شود. زنی که هندوانه های زیادی با یک دست برداشته و خم می شود که هندوانه ها نریزند و نشکنند و در عین حال زنی هستم که دلم برای همسرم تنگ می شود و از آن طرف خودم را در قالب یک زن خانه نمی بینم.


نظم زندگیم به هم خورده. یک کوه لباس شسته به خانه حمله کرده و نفس مرا تنگ کرده اند و من به جای دفاع از خودم اینجا نشسته ام و هذیان می بافم.



من بر می گردم. به جایی که که سالها زندگی کرده ام. به امنیت خانه. به گرمای بخاری.

هیس ...

شما رو نمی دونم چه طوری فیلم میبینید من اما تو متن فیلم حل میشم. فیلم هیس دخترها فیاد نمی زنند رو هر زنی و هر مادری که دختر بچه داره باید ببینه.

فیلم خیلی درد داره اما واقیعیتیه که وجود داره.


یک ساعت و نیم دماغ بالا کشیدن و اشک ریختن و یه خانوم و اقایی که با خودشون یه کیسه خوردنی آورده بودن. دوست عزیز یه تحقیقی درباره فیلمی که قراره ببینی بکن بعد اینهمه خوراکی بخر. اونهمه خوردنی کوفتت نشد؟

موفقیت آمیز بود ...

کنفرانس دیگه. خیلی موفقیت آمیز بود. اول از همه اینکه مشهد عالی بود. امام رضا با تمام وجود من رو طلبید و همه چیز رو جور کرد. بعدش هم اینکه که ارائه مقاله ام در حد قابل قبولی بود. داور از تهران بود. و کار من در این فیلد تنها مقاله کنفرانس بود.

اونجا موفق شدم ساریش رو هم ببینم که نامبر وان این رشته است. تازه گفت دلم میخواست می اومدم سر ارائه ات. خوب این خیلی عالی بود.

وقتی برگشتم دیدم مقاله بعدی که برای کنفرانس دیگه ای فرستادم هم پذیرش گرفته. مقاله همسرک هم همینطور و این یعنی اینکه داره جو خونه کاملا علمی میشه.