من، مادر

خوب گل دختر ما در یک اقدام غافلگیرانه چهارم خرداد، و حدود دو هفته زودتر به دنیا اومد و قدم رو چشم ما گذاشت. از سزارین نگم بهتره. چون خودمو واسه طبیعی آماده کرده بودم خیلی بهم سخت گذشت. کلا این بیست و چند روزه که از تولد گل دختر میگذره دچار انواع تالمات و توهمات و عذاب وجدان ها شدم و خوب باید اعتراف کنم خیلی لذت نبردم. دلیلش شاید اینه که خیلی روی دوران بارداری و شکم قلنبه و با مزه ام  زوم کرده  بودم و به بعدش اصلا فکر نکرده بودم. اینه که یهویی تمام اون حسای خوب بارداری دود شدن و تبدیل شدن به کلی کلافه گی. امروز اما حالم بهتره خدا رو شکر. به خاطر همین تصمیم گرفتم بازم اینجا بنویسم.
بریم ببینیم مادر و دختری ما به کجا می رسه.