فرانسه به میمنت قبول شدم. اعتماد به نفسم برگشت.
روزایی مثل امروز روزای خوبی هستن. به خصوص اگر روز قبلش هم سر کار نیومده باشی و تو خونه مونده باشی.
من بدم. من بدم که تو خلاء دست و پا می زنم، که گوش هام رو گرفتم که چیزی نشنوم. از نظر من اخبار تلویزیون، و خوندن روزنامه و چک کردن سایت های خبری کلاً منتفیه. واقعا چه کاری از دستم بر میاد؟ همین بس نیست که تاثیر خبرها رو توی زندگیم می بینم؟
ببخشید که نظرات رو پاسخ نداده تایید میکنم. به بزرگواریتون ببخشید.
دو نفر رو میارن م..نا..ظ..ره بعد یکی پسر اون یکی رو که دست بر قضا ی یه جایی هم بوده ش.ه.ید خطاب می کنه اونوقت بچه های بقیه که اتفاقاً همونجا بودن رو شما زوق (ذوق؟ ضوق؟ اون قسمت ساقه سبزی رو می گن که دور ریخته میشه) حساب کن.
بمیرم من.
یه نکته هم بگم شاید برای اونایی که مثل من به زبان ها و گویش ها دقت می کنن جالب باشه. چنته همون چانتا در زبان تورکی هست و به معنای کیسه است اگر اشتباه نکنم. بنابراین چیزی تو چنته داشتن همون چیزی در کیسه داشتن یا چیزی برای ارائه داشتن است.
یه کم سرم این روزها شلوغه. مثلاً همین امروز باید تا نه شب بیرون از خونه باشم. همسرک هم خونه تنهاست. آشپز هم احتمالاً ایشونن.
کلاً ممکنه یه مدت کمتر سر بزنم. گوگل ریدر شرکت پوکیده تو خونه هم اینترنت ندارم. گفتم بگم که نذارید به حساب بی معرفتیم.
روزهای خوب حق ماست.
الا ای کسانی که از اینجاها رد میشید. آیا کسی هست که بخواد دکترای آموزش زبان شرکت کنه؟ اگر آره به من سریع خبر بده کارش دارم.