ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
روزایی مثل امروز روزای خوبی هستن. به خصوص اگر روز قبلش هم سر کار نیومده باشی و تو خونه مونده باشی.
من بدم. من بدم که تو خلاء دست و پا می زنم، که گوش هام رو گرفتم که چیزی نشنوم. از نظر من اخبار تلویزیون، و خوندن روزنامه و چک کردن سایت های خبری کلاً منتفیه. واقعا چه کاری از دستم بر میاد؟ همین بس نیست که تاثیر خبرها رو توی زندگیم می بینم؟
ببخشید که نظرات رو پاسخ نداده تایید میکنم. به بزرگواریتون ببخشید.
دو نفر رو میارن م..نا..ظ..ره بعد یکی پسر اون یکی رو که دست بر قضا ی یه جایی هم بوده ش.ه.ید خطاب می کنه اونوقت بچه های بقیه که اتفاقاً همونجا بودن رو شما زوق (ذوق؟ ضوق؟ اون قسمت ساقه سبزی رو می گن که دور ریخته میشه) حساب کن.
بمیرم من.
یه نکته هم بگم شاید برای اونایی که مثل من به زبان ها و گویش ها دقت می کنن جالب باشه. چنته همون چانتا در زبان تورکی هست و به معنای کیسه است اگر اشتباه نکنم. بنابراین چیزی تو چنته داشتن همون چیزی در کیسه داشتن یا چیزی برای ارائه داشتن است.
چون میگذرد غمی نیست دوست من....
شاد باش...شاد تر...:)
ممنونم عزیزم
برای تو هم شادی ای عمیق و اصیل آرزو می کنم
شما زیاد غصه نخور رسم زمونه نامردیه
امیدوارم موفق باشی
چشم
ممنون که سر زدی
موفق باشی در فرانسه عزیزم
دعا کن محبوبه جان
عزیز جاننننننننن
من خیلی وقته نه تی وی نگاه می کنم نه رادیو گوش می دم نه روزنامه می خونم... اعصابم راحتتره به خدا...
من 5 شنبه امتحان دارم...همون روز می خونم میرم امتحان می دم...
قابلی نداشت عزیزم.. شرمنده من واقعا نمی دونستم تو چی دوست داری...امیدوارم خوشت اومده باشه...
شما بلدی آخه خاله
مثل من نیستی که خاله
بازم دستت درد نکنه. شرمنده شدم
تو بد نیستی خاله ، همین که تاثیر همه اتفاقای دنیا رو داریم توی روزهامون و زندگی هامون می بینیم بسه . من خیلی وقته دور روزنامه و اخبارو خط کشیدم و چسبیدم به موسیقی و کتاب و فیلم
جالبه ، وجه مشترک فارسی و ترکی
امتحان فرانسه مطمئنم که امتحانت خوب میشه
هدیه ات هم مبارک
بازی می کردند ...
گفتند روزی بزرگ خواهی شد ...
تو را هم بازی خواهیم داد ...
عمری گذشت و من با نگاهی کوچک و منتظر
ذره ذره بزرگ شدم !
اما دریغ !
روزی که بزرگ شدم ...
بازی تمام شده بود !
بعد نوشت : به زمین بازی که برگشتم ... قبرستانی بیش نمانده بود ...