من و افکارم

بشین. بشین سرجات. آهای با تو ام. خسته ام کردی. یه دقیقه ازتون خلاصی ندارم. یه بند دارید باهم کشتی میگیرید. تو سر و کول هم می زنید. اعصاب برام نمونده. آهای فکر مهاجرت تو دیگه بشین تو این اوضاع. فعلاْ باید به سفرم و  نذری دادنم فکر کنم. فکرهای دو دو تا چهارتا باید دست و پاتون رو ببندم بندازمتون یه گوشه ها. فکر دکترا تو دیگه اصلاْ جلوی چشمام نیا که نمیخوام ببینمت. بابا بذارید راحت باشم. از این فکر بچه دار شدن یاد بگیرید. طفلک یه گوشه ساکت نشسته. چیه بر و بر نگام می کنید؟ اون میدونه هنوز وقتش نیست خوب شما هم بفهمید دیگه. اوضاعی دارما. 

 

ادامه مطلب ...