ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
کاش چیزی به اسم احساس نگار وجود داشت تا کیفیت حس آدم رو تو همون لحظه ثبت کنه. اونوقت مجبور نبودی حست رو بریزی تو قالب کلمات و تقریباً مطمئن باشی همون چیزی نیست که تو وجودت رخ داده.
بعضی غم ها و نوستالزی ها خیلی ظریفند. خیلی ظریف و بیان نشدنی. نمیتونی حست رو از به خاطر آوردن یه خاطره دور، یه تصویر از یک ملاقات، یا یک حسرت توصیف کنی. مثل من که نمیتونم جنس حزنم رو بعد از شنیدن ترانه"در شب" شمس لنگرودی توصیف کنم.
ای عشق من چه زیباست به خاطر تو زیستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن.
خصوصا این بیتش :
در شب من بوی تو هر سوی روانه / از که بگیرم گل من از تو نشانه
بله
من عاشق این ترانه م نمیدونی چه روزهایی رو باهاش زندگی کردم
واقعا میشه باهاش زندگی کرد. خوبی خاله؟