بانوی حواس پرتی که من باشم

سلام  

 

(من که از اس ام های بی سلام بدم میاد چرا اولای پستم به شما سلام نمیکنم؟ زیادی صمیمی شدیم با هم؟ سلام سلامتی میاره واقعا؟ من سلام کردن رو دوست دارم. انگار یه دریچه جدید به روی ارتباط باز می کنه)

 

از همه دوستان به خاطر اظهار لطفشون ممنون. خونه نویی مبارک گفتنتون خیلی خوش اومد. دوسش داشتم. راستش یادم رفته بود که چقدر تنوع رو دوست دارم. آدم گاهی چنان می افته تو چرخه زندگی که خودشم فراموش میکنه. 

 

فکر میکنم دلیل حواس پرتی های این روزام رو پیدا کردم. دارم از مغزم زیاد کار می کشم. مثلا چطور؟ دارم در خونه رو قفل می کنم اما همزمان به ی چیزی فکر می کنم واسه همین یادم میره که در قفل شده یا نه. یا مثلا زیر گاز خاموش شده یا نه (خدا رو شکر تا حالا چیزی نسوزوندم). 

 

صبح ها که پیاده میام تا برسم به بی آر تی به خیلی چیزا فکر می کنم. به زندگیم، به اتفاقاتی که اطرافم می افته، حتی به روش های تدریس و به کلاس فرانسه ام. 

 

چند روز پیش یکی از بچه ها سر کلاس می گفت اونایی که بیشتر فکر می کنن لاغرترن. به نظرم درست میاد. جسارت نباشه ها کلی گویی نمی کنم اما اونایی که بی خیال ترن چاق تر هم هستن. شاید هم برداشت من غلطه. 

 

دیشب شام آش رشته داشتیم. جای شما خالی خیلی خوشمزه شد بود. یه تجربه دارم به شما بگم شاید به دردتون خورد. من آخرای پخت آش توش دو تا پودر گوشت می ریزم و دیگه بهش نمک نمی زنم. به نظر خودم و همسرک طعم فوق العاده ای به آش رشته میده. حالا اگر آب گوشت هم داشته باشید عالیه. به امتحانش می ارزه.

بالاخره

تصمیمم رو بالاخره گرفتم. این اولین تغییره. خیلی وقت بود که دیگه وبلاگ قبلی رو دوست نداشتم اما مثل همه چیزهای دیگه دلم نمیومد ازش دل ببرم. اما بالاخره تصمیمم رو گرفتم.

الان پتو دور خودم پیچیدم، یه لیوان چای سبز برای خودم درست کردم و دارم به کارایی که میخوام انجامشون بدم فکر می کنم.

خیلی کار دارم. یعنی خیلی کاراست که دلم میخواد انجام بدمشون.کم کم استارت میزنم.