سیاهی ...

من تنها ماندم و رو سیاهی به چهره هیچ زغالی نخواهد ماند.

نظرات 3 + ارسال نظر
بسامه دوشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:58

برگشتی باران جون؟
می خوای یه روز همو ببینیم؟ اگه دوست داشته باشی که حرف بزنی البته..

سلام گلم. نه هنوز. هنوز بر نگشتم. برگشتم حتما. ممنون که هستی.

سارا شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 14:25

نیستی رفیق ؟ دلمون تنگ شده برات

اومدم

سارا سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 07:47

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست / هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

ممنون از دعای خیر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد