می خوام فقط خودم باشم

کلی حرف داری و وقتی این صفحه رو باز می کنی هیچی نیست. خالیه خالی.  

واقعاً نمیدونم چقدر دیگه باید دور خودم بچرخم تا بالاخره به سکون برسم. درد داره اینهمه گیجی. درد داره ببینی، نفست ببره اما توانایی عکس العمل نداشته باشی.  

 

روز زن هم گذشت. مثل تمام روزهای زن و مادر سال های پیش که بر خلاف تمام تبلیغ ها و احساسات خرج کردن های دیگران برای من واقعاً مفهومی نداره. ظلمی که در طول یک سال بر ما روا داشته میشه با یک روز و یک کادو قابل جبران نیست. هویتی که از ما گرفته شده با یک نامگذاری برگردونده نمیشه. از اینمه دورویی و تزویر بیزارم.  

 

آرزو می کنم یک روز خودم باشم. هویتی کاملاً مستقل.


"نامه به کودکی که هرگز زاده نشد" رو می خونم.
دوری. آخ دوری.

نظرات 4 + ارسال نظر
سارا چهارشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 10:03

هر چه بیشتر می خونمت بیشتر بهت نزدیک میشم ، نمی دونم چقد با فروغ آشنایی داری ولی شباهتهایی رو بین شما حس می کنم . کاش امثال شما زیاد بودن

دنیا به آدمهای شاد و مفید نیاز بیشتری داره سارا

سارا چهارشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 11:26

نشنیدی شاعر میگه : درد بی دردی علاجش اتش است . بیشتر ادمای شاد بی درد هستن البته نه اینکه من مخالف شادی باشم خودم نسبتاً شادم ولی حس و حال شما رو که برخاسته از اگاهیه خیلی دوس دارم

سارا چهارشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 11:36

باران جان این رمانی که داری می خونی ایتالیاییه یا فرانسوی ؟

قاعتا باید در اصل ایتالیایی باشه اما نسخه انگلیسی زبانش هم هست. من دارم ترجمه اش رو می خونم.
در هر صورت بسیار زیبا نگارش شده.

م جمعه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 19:02 http://gitare.blogsky.com

خوبه که دلت میخواد خودت باشی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد