خواب

خواب میبینم تو کلاس موسیقی ثبت نام کردم. بعد از ورود من استاد کلاس که آقای رضا گوران باشن وارد میشن و پشت سرش آواز نویسنده وبلاگ ردپای زندگی. آواز یه تکه نمایش اجرا می کنه که خیره کننده است و کاملاً معلومه که آقای گوران از کارش خوشش اومده. کم کم همه کلاس در حال ادا در آوردنن و من در حال اعتراض به استاد که این تقصیر شماست. بعد از کلاس سوار یه تاکسی میشم که من رو از خیابان های خلوت و تمیز کرج میگذرونه. 

 

باز هم با این تم از خواب بلند میشم که چرا این آدما تو خواب من بودن؟


همسرک بهم میگه به خاطر رفتارت با من و بقیه اعضاء خانواده ات بهت افتخار کردم. حس کردم بزرگ شدی. 

 

و من در آستانه سی سالگی بزرگ میشم؟

نظرات 12 + ارسال نظر
شیرین پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:14 http://roozanehaye-ma.blogsky.com/

ی کم به خودت نگاه کن ، نمی بینی ؟!
تو بزرگ شدی و رشد کردی ، مطمئن باش با این درجه از شکوفایی روحی بهترین روزهای زندگیتو پیش رو داری خاله

شیرین توو رو از کجا پیدا کردم؟
چرا حس میکنم انقدر به من نزدیکی؟
چرا جمله هات انقدر آرامش بخشن
مرسی دوستم
مرسی

هنگامه پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:24 http://hengameharjomand.blogsky.cam

خوبه تو 30 سالگی بزرگ شدی من بیچاره 46 سالگی بزرگ نشدم هیچ تازه 7سالم شده

بابا تو از من جلو تری

ای داد بی داد
پامیدوار باشم؟

هنگامه پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:35 http://hengameharjomand.blogsky.cam

آره عزیزم

البته من از وقتی 40 ساله شدم شبهاش را حساب نمیکنم

به خاطر این 23 سال دارم

خیلی عالیه. ماشا... به شما
جدا خوشم اومد ازتون. کلی حسم خوب شد

شیوا پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:35 http://shiva1368.blogsky.com

چرا نی نی ندارید شما



هنگامه پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:40 http://hengameharjomand.blogsky.cam

ممنون بهم سر زدی

بووووووووووووووووووس

خواهش میکنم خانوم. این چه حرفیه

بسامه پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:43

منم از این خوابهای سریالی می بینم... شاید از خصایص اذرماهی بودنه...
راستی کمانگیر جون هنوزم کلاس فرانسه میری؟ کلاستو کیه؟

ای جانم آذر ماهی

بله خاله هنوزم میرم

همون تایم قبلیه. شما نمیری مگه؟

شیرین پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:51 http://roozanehaye-ma.blogsky.com/

منم حس میکنم تو خیلی چیزا به هم نزدیکیم
آرامش تو وجودت خودته ، من فقط ی کوچولو میارمش جلوتر که ببینیش

بووووووووووووووووووووووووووووووووس برای خود شیرینت و نی نی نازت

بسامه پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 21:37

چرا میرم... حتما عزیزم مگه میشه المانی نازنینم و ول کنم...
تایم قبلی یعنی یک شنبه سه شنبه؟ اخرین تایم؟

بله عزیزم. آخرین تایم. مگه شما هم همین تایم نیستی؟
البته این هفته آخر رو ۴ و ۵ شنبه کلاس داریم. همون تایم آخر
ااز دست استاد

قاصدک پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 22:41

هنگامه جمعه 10 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:45 http://hengameharjomand.blogsky.cam

منم دیشب خواب داریه زدن میدیدم ها ی کیفیدم

خوش به حال شما

آواز شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:28 http://radepayezendegi.persianblog.ir

باران ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یه جوریم شد !!!! نمیدونم دقیقاً چطور ! حس کردم بدون اینکه خبر دار شم سفری داشتم ! به جایی که تو بودی و استادی که واقعیتش نمیدونم کیه ! و منی که تو کارم عالی بودم ! چیزی که آرزومه ....

آواز خیلی واقعی بود
گوران رو که میشناسی ، خیلی از کارت راضی بود

دیدن تو و این حس تو خواب شاید بی دلیل نیست

امیدوارم به چیزی که واقعا میخوای برسی

آواز شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:31 http://radepayezendegi.persianblog.ir

نمیخوام به سی سالگی شدن تو فکر کنم ! چون من از الان ترس تموم شدن این چهار سال رو که انگار تنها باقی مانده عمرمه دارم !!!!!!!!

چرا اینجوری برای ما سن تعریف شده ؟؟؟ آیا این افکار مارو پیر نمیکنه ؟؟ آیا نمیش از سی سالگی تازه شروع کرد و سی سال بعد رو باز زندگی کرد ؟؟ من احساس خوبی به این افکار بی منطق خودم ندارم !

آواز از عدد سی نمی ترسم
آدمهایی هستن که تو بالاتر از این سن ها هم تازه شروع می کنن

از گذشتن روزهام تو اینهمه بطالت می ترسم

آواز کاش می شد همه حرف ها رو نوشت یا گفت
این ترس هم از اوناست که نمیشه توصیفش کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد