خدایا ...


ای وای ای وای ای وای

داروی شیمی درمانی چقدر گرونه. خدایا رحم کن. خدایا رحم کن. به حال مریض ها گرفتارا و بیچاره ها رحم کن.

دلم روشنه

هوا واقعا سرده. یه دقیقه رفتم ببیرون اومدم یخ زدم. من دوست دارم همه فصل ها روال خودشون رو داشته باشن. زمستون برف بباره تابستون گرم باشه و بهار هوا خوش خوشان. دوست ندارم زمستون بی برف و بهار سرد رو.

دلم میخواد گل بکارم. اما روحیه ام یه کم کسله. دلیلشم اینه که تو این مملکت یه روز خوش بی مشکل وجود نداره انگار. یعنی واقعا بهش رسیدم ها. تا یه مشکلی حل میشه یکی دیگه شروع میشه.

با این حال آرامشی که تو وجودم هست خوشاینده. خدا رو شکر. تنم سالمه و زندگیم گرم. مشکل هم ایشا... حل میشه

بیربط نوشت


یه روزایی مثل امروز خیلی هیجان زده ام و البته کلی انرژی دارم و یه عالمه حس مثبت اطرافم می چرخه. اینجور روزا کلی تصمیم خوب میگیرم و کلی احساس خوب پیدا می کنم. 


دو روز پیش گفتم که پنج شنبه ها معمولا کلاس نمیگیرم چون ممکن سفر پیش بیاد و بخوام کنسل کنم. گفته عیبی نداره من هم گفتم باشه اگر جایی نرم کلاس میگیرم. با من هماهنگ نکرده به بچه ها گفته بیاید. من هم امروز میرم سفر. ای خدا چرا اول با معلم هماهنگ نمی کنن؟ خسته ام میکنه. حتما واسه خودش فکر می کنه دارم ناز می کنم.

دلم میخواد با تمام وجود باور کنم که زلزله کشته ای نداده. خدایا بلا رو از سر ملت دور کن.

یعنی این کابوس هشت ساله تموم میشه؟

کاش این مشکل فعلی حل بشه. یعنی به بهترین شکل حل بشه.

بازم زلزله

خدایا حکمتت رو شکر. دستت رو به طرف ایران نشونه گرفتی ها. ما وضعمون انقدرها هم خوب نیستا.

اضافه شد

وقتی این صفحه رو باز می کنم یه جور حس عذاب وجدان میاد سراغم. از اینکه خیلی کم می نویسم و خیلی کم کامنت میذارم. راستش رو بخواید این روزا خیلی دست و دلم به نوشتن نمیره. از نظر دادن هم یه جورایی گریزان شدم. حس خوبی نیست. دلم میخواد بیشتر بشنوم و کمتر حرف بزنم.

الآن حس یه آدم آویزون رو دارم. حدود دو سه ساعت دیگه نتایج رو میدن و من واقعا نمیدونم که چی میشه. هر چی که هست لااقل تکلیفم به این بخش روشن میشه. اما ته دلم این حس رو دارم که تا حدی مقبوله. برای منی که شش سال درس رو گذاشتم کنار و با خودم لج کردم این یه شروع دیگه است. توکل به خدا.

بازم به این پست اضافه می کنم.
فقط در حد مجاز شدن حساب کن. البته روی هم رفته برای شروع بدکی نبود.