خوب گل دختر ما در یک اقدام غافلگیرانه چهارم خرداد، و حدود دو هفته زودتر به دنیا اومد و قدم رو چشم ما گذاشت. از سزارین نگم بهتره. چون خودمو واسه طبیعی آماده کرده بودم خیلی بهم سخت گذشت. کلا این بیست و چند روزه که از تولد گل دختر میگذره دچار انواع تالمات و توهمات و عذاب وجدان ها شدم و خوب باید اعتراف کنم خیلی لذت نبردم. دلیلش شاید اینه که خیلی روی دوران بارداری و شکم قلنبه و با مزه ام زوم کرده بودم و به بعدش اصلا فکر نکرده بودم. اینه که یهویی تمام اون حسای خوب بارداری دود شدن و تبدیل شدن به کلی کلافه گی. امروز اما حالم بهتره خدا رو شکر. به خاطر همین تصمیم گرفتم بازم اینجا بنویسم.
بریم ببینیم مادر و دختری ما به کجا می رسه.

خیلی برات خوشحالم عزیزم..
حالا اسمش رو چی گذاشتید؟
قربونت عزیزم
افرا خانوم
سلام خاله باران
خیلی بهتون تبریک میگم
ایشاله لحظه هاتون پر از شادی و آرامش و لذت مادر دختری
خیلی خیلی خوشال شدم مبارکه:-*
مرسی عزیز دلم
ای جانم قدمش مبارک باشه انشالله
عادت میکنی اولش سخت
پسرک ما نزدیک دو سالشه
مرسی مهرگل جان. خدا پسرتو حفظ کنه
سلام خاله باران

ای جانم افرا خانوم گل
از جوجو خیلی وقته بیخبرم.. قبلن تلفنی در تماس بودیم.. ولی خیلی وقته خبری ندارم شماره اش رو هم دیگه ندارم.. چون سیم کارتم که سوخت همه شماره هام پاک شده بود..
ایشاله هر جا هست سالم و دلشاد باشه
ایشا...... ولی کاش اونم باز پیدا بشه