ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام

واقعاً جا داره بعد از این مدت یه سلام جانانه خدمتتون عرض کنم. خداییش دلم خیلی براتون تنگ شده بود. کنکور رو دادم. خوب که ندادم اما برای شروع خیلی خوب بود. شب قبل همسرک گیر داده بود که سریال ببینه و خواب من رو خراب کرد. کل جلسه اتحان داشتم از خواب می میردم. اصلاً توانایی تحلیل نداشتم.


امروز هم خونه تکونیم رو شروع کردم و چه ساده دل بودم که همسرک کمک می کنه. ککل کاری که برام کرد این بود که بقچه هام رو بسوزونه. خیلی عصبانیم. خیلی خیلی عصبانیم.


دستم راه نیفتاده واسه نوشتن. بازم میام.

بازم من و مینیمال هام

یه حس خوب و دوست داشتنیه که علی رغم اینکه که پیش دوستات نمیری میان و بهت سر میزن. واقعاً لذت بردم. ممنونم که هستید. 

 

این روزا تبریز خیلی سرد شده. یا شاید هم من سرمایی هستم اما واقعاً تحمل سرما برام سخت شده. قابل توجه گل نسای عزیزم.

 

دارم باقاطعیتی نسبی درس می خونم تا بازم شانسم رو امتحان کنم. میدونم که انقدر مهربونید که برام دعا می کنید. 

  

کلاس فرانسه هم میرم و خوب شما با یک دانشجوی سطح بالای فرانسه دوستید. و من سعی می کنم صحبت کردنم رو خوب کنم که شما هم سربلند بشید. اصلاً شاید یک روز با هم رفتیم فرانسه. مگه نه؟ 

حال دلم ای بد نیست. 

 

من کلی خواسته دارم نه آرزو. به نظرم آرزو دست نیافتنی اما خواسته رسیدنیه.  

 

دلم میخواد بیشتر بیام اینجا اما به یک تحریم مقطعی تن دادم. خدا کنه نتیجه اش عالی باشه. 

 

من خیلی خیلی خیلی امیدوارم. شما هم منتظر خبرای خوب باشید. 

 

دلم برای همه تون تنگ شده بود خوب. دلم نمیاد برم.

 

 

دالی

وای چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود. ببخشید که اینهمه وقته سر نزدم و حالا هم که اومدم نظراتتون رو بدون جواب تایید کردم. 

 

سرم این روزا بدجور شلوغه. سعی می کنم بیشتر بیام.

خوش خبر

فرانسه به میمنت قبول شدم. اعتماد به نفسم برگشت.

پراکنده از من

روزایی مثل امروز روزای خوبی هستن. به خصوص اگر روز قبلش هم سر کار نیومده باشی و تو خونه مونده باشی. 


 

من بدم. من بدم که تو خلاء دست و پا می زنم، که گوش هام رو گرفتم که چیزی نشنوم. از نظر من اخبار تلویزیون، و خوندن روزنامه و چک کردن سایت های خبری کلاً منتفیه. واقعا چه کاری از دستم بر میاد؟ همین بس نیست که تاثیر خبرها رو توی زندگیم می بینم؟


ببخشید که نظرات رو پاسخ نداده تایید میکنم. به بزرگواریتون ببخشید.


دو نفر رو میارن م..نا..ظ..ره بعد یکی پسر اون یکی رو که دست بر قضا ی یه جایی هم بوده ش.ه.ید خطاب می کنه اونوقت بچه های بقیه که اتفاقاً همونجا بودن رو شما زوق (ذوق؟ ضوق؟ اون قسمت ساقه سبزی رو می گن که دور ریخته میشه) حساب کن.  

 

بمیرم من.


امروز امتحان فرانسه دارم. امیدوارم سر به سلامت به در ببرم. هر چند که خودم هم میدونم چیز زیادی در چنته ندارم خصوصاً در صحبت کردن.  

 

یه نکته هم بگم شاید برای اونایی که مثل من به زبان ها و گویش ها دقت می کنن جالب باشه. چنته همون چانتا در زبان تورکی هست و به معنای کیسه است اگر اشتباه نکنم. بنابراین چیزی تو چنته داشتن همون چیزی در کیسه داشتن یا چیزی برای ارائه داشتن است.


این رو باید همون اول  می گفتم که بسامه عزیز زحمت کشید پنجشنبه اومد آموزشگاه و برام یه کادوی دوست داشتنی آورد. ممنون عزیزم. واقعا سورپرایز شدم.