امسال

سرماخوردگی و گلو درد و سرگیجه کشت من رو. بعد از مدت ها مجبور شدم سرم وصل کنم. فک کن. فشارم انقدر پایین بود که داشتم می مردم. با این حال یک ذره هم پرهیز نکردم و تا تونستم از ترشی های مامان خوردم. زیاد نتونستم جایی برم و بیشتر تو خونه بودیم. خداییش هم دلم نمیومد مامان رو ول کنم. فقط یه روز دو تایی رفتیم بیرون.


حالا از وقتی برگشتم تبریز خونه با من غریبی می کنه. یا شایدم من با خونه غریبی می کنم. یه حسیه. با این وجود ته دلم خوشحال و امیدوار و با روحیه ام. کتاب هام رو هم با خودم آوردم که ایشا... دور دوم درس خوندن رو هم شروع کنم. دنبال کار هم میگردم. یه سری برنامه دیگه هم دارم که ایشا... همه به موقع انجام میشن. توکل به خدا.


خدا کنه اینبار یه کار درست و حسابی پیدا کنم.

نظرات 4 + ارسال نظر
روحاح الامین شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:15 http://14sabz.blogsky.com

سلام
وبلاگتونو خوندم
واقعا احساس میکنم زن کمانگیر هستید
خوش به حالتون

سلام خوش اومدید

مهربانو شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 14:13 http://www.mehrbaanoot.blogsky.com

امیدت به خدا باشه همه چیز خوب پیش میره ایشالا دوستم:)
ایام جدید به کامت باشه ایشالا:)

ممنونم مهربانو جان
برای شما نیز هم

غزل شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 19:53 http://1362ghazaleomid.blogfa.com

سلام دوستم
سال نو مبارک
سالت سرشار از اتفاق های خوب و به یاد ماندنی

سلام خاله
سلام مامان امیر علی سال نو ت مبارک

لوتوس چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:53

الهی آمین

تو می تونی

یه دعا یا جمله مثبت کلی حس خوب به ادم میده. متشکرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد