من و افکارم

بشین. بشین سرجات. آهای با تو ام. خسته ام کردی. یه دقیقه ازتون خلاصی ندارم. یه بند دارید باهم کشتی میگیرید. تو سر و کول هم می زنید. اعصاب برام نمونده. آهای فکر مهاجرت تو دیگه بشین تو این اوضاع. فعلاْ باید به سفرم و  نذری دادنم فکر کنم. فکرهای دو دو تا چهارتا باید دست و پاتون رو ببندم بندازمتون یه گوشه ها. فکر دکترا تو دیگه اصلاْ جلوی چشمام نیا که نمیخوام ببینمت. بابا بذارید راحت باشم. از این فکر بچه دار شدن یاد بگیرید. طفلک یه گوشه ساکت نشسته. چیه بر و بر نگام می کنید؟ اون میدونه هنوز وقتش نیست خوب شما هم بفهمید دیگه. اوضاعی دارما. 

 


از آدمایی که فقط تو فکر سوء استفاده از دیگرانن اما به پاش که میرسه برای کسی کاری انجام نمیدن متنفرم. طرف هر وقت ازش میخوان ضامن بشه یا کاری انجام بده میگه نه من panic (ترس) دارم. اونوقت تا شنیده ما میخوایم بریم کرج به همسرک گفته مدارکم رو میدم ببر تهران وزارت علوم برای ارزیابی. هرکسی غیر از این آدم بود شاید انجام میدام اما این نه. به همسرک گفتم کنسلش کن. یه روز باید کلی وقت بذاری بری هران و برگردی دنبال کار این آدم که چی. آدمی که خیرش به کسی نمیرسه. من از کرج می کوبیدم هی برای یه کار کوچیک می رفتم تبریز. روم نمی شد به کسی بگم کاری برام انجام بده. اونوقت بقیه به راحتی از آدم بیگاری می کشن. شما فکر کن دوستم به من پول داده بود برای خواهرش بریزم به حساب. گفتم عیبی نداره بچه داره نمی تونه. اونوقت دفعه بعدی به من میگه من خونه ام برو برام شارژ ایرانسل بخر ارسال کن. اون یکی به من زنگ زده من وقت ندارم کلاس برم بگرد یه شیوه ای پیدا کنم که گوش کردنی باشه بعد بخر برام بفرست پولش رو میده شوهرم بده به همسرکت. همه هم خدا رو شکر کار دارن. ما بیکاریم. تو رو خدا ببین ها. به آدمها که لطف می کنی فقط جنب سوء استفاده گرشون بیدار میشه.


 همیشه می گفتم خودم رو با بقیه آدمها هماهنگ نکنم. خودم رو  با رفتارهاشون تنظیم نکنم. اما خیلی تنهایی کشیدم و بدی دیدم. حالا هم بدی نمیکنم اما دیگه از خودم مایه نمیذارم.

نظرات 6 + ارسال نظر
شیرین چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:58 http://roozanehaye-ma.blogsky.com

آدمایی که به فکر سوءاستفاده از دیکران هستن عصبیم میکنن و جالبه که کم هم نیستن ، تموم شبو با این شکم خم شدم ی متنو برای کلاس فردا ترجمه کردم هم کلاسیم میگه میشه نگاش کنم گفتم باشه ، وقتی سر کلاس داشت متنشو میخوند دیدم ی واو هم با ترجمه من اختلاف نداره اون لحظه هم عصبانی بودم هم احساس حماقت کردم

وای شیرین دیوانه ام میکنن این آدما

رضا چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:39

بچه دردسره به خدا ، اون فکرو اصلا نذار بهت نزدیک هم بشه

بچه به وقتش رحمته. اما فعلا که اون فکر رفته کنار کلاْ

مهرگل چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:51

کاملا درکت میکنم

چطوری مهرگل ؟
نسل ما دغدغه های یکسان زیاد داره

بسامه چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:14

یعنی این سوء استفاده رو نگووووووو
دیگه گذشت اون زمانی که برای کسی بمیر که برات تب کنه باید برای کسی تب کنیم که برامون بمیره...
ماه تو ام مبارک...
باز یادم رفت کدوم روز

خوب گفتی عزیزم
من ۱۴ آذرم

طنین چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 14:55

همه جا پر شده از سو استفاده خیلی چیزا دیگه رنگ خوئدشو نداره

دقیقا. دیí هیچ سلامی بی طمع نیست. یا بهتره بگم بیشتر سلام ها

گل نسا پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:39

اینقدر بدم میاد از این آدمای سو استفاده کن!!!
اون جمله آخرت رو خوب میفهمم خاله، یه زمانی من هم دوست داشتم هر کاری از دستم برمیاد واسه دوستام انجام بدم، ولی کم کم حس کردم یه جوری اونا خودشون رو زرنگ میدونن و احساس زرنگی بهشون دست میده، اونموقع بود که دیگه تصمیم گرفتم بقول تو مایه نذارم از خودم

سلام عزیزم

شما خیلی مهربونی خانومی. میدونستی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد