حساسیت

ناخونم کشیده شد به در از اونموقع حالم بده. دندونام درد میکنن. آدم انقد حساس؟


دیروز انقد کار کردم و بشور بساب کردم که تا صبح از بدن درد خوابم نبرد. حتی برای صبحانه هم نتونستم بلند بشم. هی هم از همسرک لجی بودم که چرا کمک نمیکنه. تنهایی خیلی سخته خوب. البته کاری از دستش هم بر نمیاد اما لجم میگیره میشینه پای لپ تاپ. واقعا نمیتونم این کارا رو هم انجام ندم چون اونوقت تمیز کردن یهوییش سخت میشه.


هنوز دندونم یه جوریشه.

نظرات 5 + ارسال نظر
شوخ شب شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 13:10 http://shokhi.blogsky.com/

سلام.
مصداق بارز " چو عضوی به درد آورد روزگار"...

طنین شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:15

ناخون
خسته نباشی اره درست میگی تلنبار بشه خیلی سخت تر میشه
اقایون کلا همینن

بیتا(ماه شب چهارده) یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:02

بیشتر لجش اینه که اونا پای کیفشون توی وب هستن و ما باید جلوشون کار کنیم. حالا یه چیز جالب، دیروز یه اتفاقی افتاد و همسرخانمون من رو خیلی ناراحت کرد بعد برای جبرانش دیشب با من تما مدت تو آشپزخونه مشغول جمع و جور بود.
راستی خسته نباشی گلم. ولی اینقدر هم از بدنت کار نکش

همین جمله اولت من رو حرص میده دیí. وگرنه که کار خودم رو خودم باید انجام بدم.

براوو بر این اقتدار

شیرین یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:05 http://asheghanehayemanoaziztarin.persianblog.ir/

آخه کاری هم از دستشون برنمیاد بخوان کاری هم انجام بدن دست و پا گیر میشن فقط
آی ناخون

دقیقا

گل نسا یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 20:26

اوه اوه خاله نگو دندونای منم یه جوری شد
پس یه خسته نباشید جانانه!
هر کاری هم بکنیم، خودمونو به در و دیوار هم بکوبیم آخرش بازم این وظیفه تاریخی ماست!!!!

ببخشید

وظیفه تاریخی رو خوب اومدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد